کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : اسماعیل شبرنگ     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع     قالب شعر : غزل    

سخـت است پایان شب هجـران نباشی            پـایــان رنـج کـهـنــۀ انـســان نـبـاشـی

ای یـوسف گـم گـشـتۀ این شهـر تا کِی            مردم بیـایـند و تو در کـنعـان نباشی؟!


ما را به خـیر تو امـیدی هـست بـسیار            شرّ می‌شود خیری که تو در آن نباشی

نوح از نفَـس می‌افـتد و گم می‌کند راه            طوفـان که راه افتاد، کـشتی‌بان نباشی

حبس ابَـد خـواهـیم خـورد آقا، اگر که            راه نـجـات مـا از این زنـدان نـبـاشـی

خـورشـید نـا‌پـیـدای پـشت ابـر غـیـبت            ای‌کاش می‌شد این‌هـمه پـنهـان نبـاشی

تنهـایی‌ام را با تو قسمت کردم و بس!            چـیزی نـدارم که تو در جریان نباشی

یادش بخیر آن نـدبـۀ کافی که می‌گفت            تا کی دوای درد بـی‌درمـان نـبـاشی؟!

می‌گفت این خـانه عـزیزم خانۀ توست            حـیف است در مـهـدیّـۀ تهـران نباشی

اصلاً غـلط گـفتم تو هستی، کور مائیم            امکان ندارد گـوشه‌ای مهـمـان نبـاشی

امـکـان نـدارد روضۀ زهـرا بخـوانـند            تـو گـرم ذکـر آه مــادر جـان نـبـاشـی

حیّ علی خـیرالعـمَل می‌خـواند، زهرا            در هر نمازش العَجل می‌خواند، زهرا

: امتیاز

مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در دل اهلِ قـلم، انگـیـزۀ تـقـریر نیست            قـصّۀ تـنهـایـی مـا قـابـل تحـریر نیست

داغ دوری یا غم کوری، چه فرقی می‌کند؟!            در دلِ قُرصِ زلیخا، ترسی از تقدیر نیست


در مسیر عاشقی طعنه شنیدن، لازم است            راه وصل دوست غیر از جادۀ تحقیر نیست

آیـنه در آیـنه، آدیـنـه‌هـا طـی می‌شـونـد            عکسی از صبح ظهور تو در این تکثیر نیست

آه؛ یعـنی سخـت دلـتـنـگـم برای دیـدنت            نالۀ عُشّاق را بهتر از این تفسیر نیست

از دل این گریه‌کردن‌ها، تقرب می‌رسد            خونِ‌دل خوردن به قَصدِ قُرب، بی‌تأثیر نیست

بی‌نیازی در حقیقت چارۀ بیچارگی‌ست            هر کسی با فقر خود خو کرده، بی‌تدبیر نیست

قهرِ تو تنها برای کُـشـتن ما کافی است            ذبح ما را احتیاجی به دمِ شمشیر نیست

با همین قـد خمم، بار غـمت را می‌کِشم            تا بـبـیـنی نـوکـر آوارۀ تو، پـیـر نیـست

تا خودت پاکم نکردی، خواهشاً خاکم نکن            گرچه این آلوده‌دامن لایقِ تطهیر نیست

زود می‌مـیرم اگر بین نجف دفـنم کـنـند            مُردنی این‌گونه هرگز دَر خورِ تأخیر نیست

صحنِ حیدر صحنۀ دیدار ما با خالق است            بی جهت روی لب زوّار او تکبیر نیست

مادرت بار سفر بسته، بگو کِی می‌رسی؟!            مادرت بار سفر بسته، نگو که دیر نیست!

کاش می‌گفتند زهرا راحت از "دَر" دور شد            کاش می‌گفتند با مسمارِ آن درگیر نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع مبنی بر پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

استقبال از پیکر مطهر شهدای گمنام

شاعر : میلاد عرفان‌ پور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

به سیل اشک می‌شوئیم راه کارون‌ها را            هنوز از جبهه می‌آرند تابوت جوان‌ها را

امان از این‌چنین سوزی که در داغ عزیزان است            امان از این‌چنین داغی که می‌بُرّد امان‌ها را


به دنبال جوان خوش قد و بالای خود بودیم            غریبانه ولی بردیم با خود استخوان‌ها را

اگر دریا نمی‌گنجد به کوزه، با چه اعجازی            میان چـفیه پـیچـیدند جسم پهـلوان‌ها را؟

خبر دادند یوسف‌ها به کنعان باز می‌گردند            نـدانـسـتـیـم بـا تـابـوت می‌آرنـد آن‌ها را

به روی شانۀ لرزان مردم یک به یک رفتند            خدا از شانۀ مردم نگیرد این تکان‌ها را

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرضیه نعیم امینی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

جرعه جرعه غم چشید و ذرّه ذرّه آب شد            آسـمـان شـرمـنده از قـدّ خم مهتاب شد

گریه‌ها می‌کرد تا اُمّت شود بیدار؛ حیف            از صدای گریه‌اش اُمّت فقط بی‌خواب شد


پشت در آمد بگوید، گوش عالم بشنود:            «ارث دریا بود آنچه قسمت مرداب شد»

بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند            باب را آتش کشید، آتش کشیدن باب شد

حضرت صدّیقه از گستاخی مسمار نه            از طـناب دور دستان عـلی بی‌تاب شد

ما نمی‌دانیم، «نَعلُ السیف» می‌داند چرا            «مرتضایم را نبر»، «فضه مرا دریاب» شد

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع مبنی بر پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

حضرت صدّیقه از گستاخی مسمار نه            از طـناب دور دستان عـلی بی‌تاب شد

زبانحال حضرت زینب با مادرش حضرت زهرا سلام‌الله‌علیهما

شاعر : عاطفه سادات موسوی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

انـگـار بـایـد غـصـه تـا آخـر بـمـاند            چـشـمان زینب تا هـمیـشه تـر بمـاند

یادت می‌آید که به من گفتی: عزیزم            اصلاً نـبـایـد خـانه بـی‌مـادر بـمـاند؟


می‌میرم از این غُـصه بابایم چگونه            تنهـا بـدون تو در این سنـگـر بمـاند

بس بود سیلی تا که تو از پـا بیـفـتی            دیگر غـلاف و دود و میخِ دَر بماند

وقتی نمی‌مانی! مگیر از ما رُخت را            تا صـورتت در خاطـرم بهـتر بماند

تو می‌روی و بغض سنگینی که باید            یک عمر در این خانه با دختر بماند

می‌ترسم از ظهری که می‌گویی قرار است            جسم حـسینت بین خون بی‌سر بماند

دلـواپـسـم، آه از غـروبـی که بـبـیـنم            بر خاک، بی‌انگشت و انگشتر بماند

این شعر دیگر طاقـت غـم را ندارد            انـدوهِ دسـتِ آتـش و مـعـجـر بمـانـد

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع مبنی بر پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

بس بود سیلی تا که تو از پـا بیـفـتی            دیگر غـلاف و دود و میخِ دَر بماند

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : علیرضا قزوه نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

شب گـریه‌هـای غـربت مـادر تمام شد            زینب به گـریه گفت که دیگر تمام شد

امـشب اذان گـریه بگـوید بگـو، بـلال            سـلـمـان به آه گـفـت: ابـوذر! تـمام شد


طفلان تشنه، هروله در اشک می‌کنند            ایـام تــشـنـه کـامـی مــادر تــمــام شـد

آن‌شب حسن شکست که آرام‌تر! حسین            چـشم حـسـیـن گـفت: بـرادر! تـمام شد

تا صبح با تو اُسـتن حـنـانه ضجـه زد            محراب خون گریست كه منبر تمام شد

زایـنـده است چـشـمۀ زهـرایی رسول            بـاور مكـن که سـورۀ کـوثـر تـمام شد

باور مكن كه فاطمه از دست رفته است            باور مـکـن حـمـاسـۀ حـیـدر تـمـام شد

زهـرا اگـر نـبـود حـدیـث کـسـا نـبـود            زیـنـب نـبـود و واقـعـۀ کــربـلا نـبـود

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب با مادرش حضرت زهرا سلام‌الله‌علیهما

شاعر : سید مهدی حسینی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

بمیرد زینبت مادر، چرا از درد می‌نالی؟!           گذشته چند ماه اما کماکان ناخوش احوالی

چنان گیسوی من احوال بازویت پریشان است           نزن موی مرا شانه، ندارد هیچ اشکالی


چه معنا دارد این که در جوانی قدکمان باشی؟!           چه معنا دارد اصلا این علامات کهن‌سالی؟!

شنیدم که شبانه رفته‌ای تا خانـۀ انـصار           شنیدم که دلت خون شد از ایمان‌های پوشالی

طلوعت را مگیر اینقدر از شام سرای ما           تمام روز می‌بندی چرا بر صورتت شالی؟

دو ماه و نیم دلـتنگِ لب خندان تو بودم           شنیدم پیش اسما خنده کردی جای من خالی

پَرَت سرخ و رُخِت زرد و تَبَت پائین نمی‌آید           نمانده از جراحاتت برای دخترت حالی

حسین آبی طلب کرد و پریشان گشت احوالم           مزن بر سینه‌ات با اینچنین وضعت پر و بالی

تو خود در قتلگه رفتی به پشت در ولی مادر           در این اوقات پایانی فقط در فکر گودالی

الهی هیچ وقتی بر سر پیـراهـنی را که           به زحمت بافتی اصلا نبینم هیچ جنجالی

الهی سُمِّ مَرکب ها به دور از دلبرم باشد           نبینم که شود جسمش ته گـودال پـامالی

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سیده فرشته حسینی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

مرا از لحظۀ پیـدایش عـالـم دعـا کردی            همیشه هر کجا نام تو را بردم دعا کردی

مسیح و حضرت موسی و ابراهیم مدیونت            برای هاجر و آسیه و مـریم دعـا کردی


جان را می‌توانستی به نفرینی بسوزانی            ولی در پاسخ بی‌مهری عـالَم دعا کردی

در اثبات کریمی‌ات همین یک‌جمله هم کافی‌ست            که آن همسایه‌های بی وفا را هم دعا کردی

مُسلَّم شد برای اهل خانه رفـتـنی هـستی            از آنجا که برای رفتنت یک دم دعا کردی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

مُسلَّم شد برای اهل خانه رفـتـنی هـستی            از آنجا که برای رفتنت هر دم دعا کردی

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

نـوری که هیچ می‌نگـرد مـاهـتـاب را            می‌پـرورد بـه سـایـۀ خـود آفــتـاب را

زهراست کوثری که به آیات روشنش            آب حــیــات مـی‌دهــد ام‌الـکــتــاب را


هـمـسـایـۀ قـنـوتـش اگـر ما نـبـوده‌ایـم            خرج چه کرده آن نفس مستجاب را؟!

زهرا که هست، غصۀ محشر برای چه!            ای شیعه! دور کن ز خود این اضطراب را

حـتی به قـیـمت پَـر کـاهی نمی‌خـرنـد            بـی‌الـتـفـاتِ فــاطـمـه کــوهِ ثــواب را

روزی که چشم اُم‌ِّابیها به خواب رفت            از چـشم بـوتـراب گرفـتـند خـواب را

بانو! کجاست قبر تو؟ باید به گور بُرد            این پـرسـش هـمیـشه بدونِ جـواب را

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای اشک! چاره‌ای! غم کوثر نگفتنی‌ست            باران! ببار! روضه سراسر نگفتنی‌ست

با آن‌که روضه‌خواندن ما با کنایه است            امـا هـنوز روضـۀ مـادر نـگـفـتنی‌ست


تـاریخ شـرم دارد از آن روزهای تـلـخ            آن روزهـای بعدِ پـیـمـبر نگـفـتـنی‌ست

جا مـانـده بین کـوچـه دلِ بی‌قـرارمـان            امـا حـکـایتِ گـلِ پـرپـر نگـفـتـنـی‌ست

بـاران شوی اگر نـود و پنـج روز، باز            حال غریب مادر و دخـتر نگـفـتنی‌ست

آن‌شب وصیـتـش به عـلی نـاتـمام مـاند            باران گرفت؛ روضۀ آخر؛ نگفتنی‌ست

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا ابوذری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

خوشا دلی که قرار است بی‌قرار تو باشد            که راه چـاره ندارد مگر دچار تو باشد

سپرده‌ام به دلم تا به گرد روی تو گردد            که از تو نور بگیرد، که در مدار تو باشد


تـنـم قـرار نـدارد مگـر به‌پـای تو افـتـد            سرم چه فـایده دارد مگـر نثـار تو باشد

«در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم»            خوشا به محتضری که در انتظار تو باشد

چه سالخورده، چه کودک، بزرگ باشد و کوچک            عزیز ماست هر آن‌کس که از تبار تو باشد

از آن زمان که فروریخت حرمت تو، بنا شد            که هر چه هست در این خاک، سوگوار تو باشد

زمانه دشمن جان شد، بهار رفت و خزان شد            و مرگ نیز بر آن شد که داغدار تو باشد

تویی نشان خداوند بی‌نشان و عجب نیست            که بی‌نشانه‌تـرین آسمان، مزار تو باشد

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها قبل از شهادت

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : مثنوی

کوکـب روشن من! ای مه منظومۀ من!            آه ای دخـتـرک خـسته و مـظلـومۀ من!

مدتی می‌گـذرد خـواب نـداری بـنـشـین            به روی پای خودت تاب نداری بنـشین


از چه بَر دیدۀ من دیـدۀ خود دوخته‌ای؟            تو چه ‌دیدی به رخ من که چنین سوخته‌ای؟!

گرچه روز محن من شب یلدای شماست            این کـبودی سنـد غـربت بابای شماست

سعی کن غم به دلت این‌همه غالب نشود            دخـترم چون ‌تو کسی اُمِّ مـصائب نشود

آنـقـدر داغ بـبـیـنـی کـه دلـت داغ شـود            لالـه‌هـای جـگـرت زینت هر بـاغ شود

چهـرۀ غـرق به خـونی ز پدر می‌بـینی            آه از آن لحظه که در تشت جگر می‌بینی

دل شرر دارد و چـشمان ترم می‌سوزد            تا تو را می‌نگرم من، جگـرم می‌سوزد

شد سرشته غم و اندوه، به آب و گِل تو            هـمـه فــریـاد بـرآرنـد امــان از دل تـو

گـل یـاس چـمـنـم، ای گـل دردانـۀ من!            گوش کن بر سخـنم، روشنی خـانۀ من!

دل تو چون دل من همدم اندوه و بلاست            پیش روی تو عزیزم سفر کرب‌وبلاست

باخـبر باش که من پـیـرهـنی دوخـتـه‌ام            پیـرهن که چه بگـویم، کـفـنی دوخـته‌ام

گرچه در بین مـصیـبات و بـلا تنهـایی            تو درآن  وادی طف، نـائـبة الـزهـرایی

روشنی‌بخش دلم! دل زغمت تاریک است            دخترم گریه مکن! روز دهم نزدیک است

صحبت از قتلگه و سینۀ افروخته است            لب فروبند «وفایی» جگرم سوخته است

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : احسان نرگسی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

چند روزی می‌شود با بُغض صحبت می‌کنی            روشنای خانه‌ام! کم استـراحت می‌کنی

با همان دستـی که بالا هم نـمی‌آید دگر            روزیِ افلاک را هر صبح قسمت می‌کنی


هم میان کـوچه‌ها و هـم میان شـعـله‌ها            با عـلی جای تمام شهـر بیعـت می‌کنی

بیشتر از خود به فکر روزیِ همسایه‌ای            مثل بـارانی و بی‌مـنت محـبت می‌کـنی

این منم از رو گرفتن‌های تو دق می‌کنم            این تویی در خانه‌ات احساس غربت می‌کنی

لاقل مرگ مرا هم از خدای خود بخواه            نیمه‌شب وقتی که با معبود خلوت می‌کنی

اسم این دیگر گدایی نیست وقتی سال‌هاست            بیـشتر از حاجت سائل عـنایت می‌کنی

روز محشر شعله‌ها وقتی مهیا می‌شوند            مادرانه می‌رسی ما را شفاعت می‌کنی

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

"شب" زنده شد به برکت شب‌زنده‌داری‌ات            قـیمت گرفت "نـافـله" از هم‌جـواری‌ات

در اشک‌های اهلِ سحر، ذکرِ خیرِ توست            حرف از قنوت وِتر، که شد یادگاری‌ات


از خـشت‌خـشتِ خانۀ تو نـور می‌چکـد            "خورشید" تکّه‌ای‌ست از آئینه‌کاری‌ات

ای در تـنـورِ نـانِ شبت رزقِ آسـمـان!            ای "هل‌اتیٰ" ستاره‌ای از سفره‌داری‌ات!

دستاس نیست، چرخِ فلک زیر دست توست            ای گردش زمین و زمان خانه‌داری‌ات!

از غـصۀ دلت بگو ای داغِ سَربه‌مـُهر!            از عــرش آمـدنـد پـی غــم‌گـســاری‌ات

هـمسایه‌ات لـیاقـت اشک تو را نـداشت            عـرشِ خـداست تـشـنـۀ ابـرِ بهـاری‌ات

از گـریه‌های دَم‌به‌دَمت سبـز شد خزان            نخل شکسته سرو شد از رودِ جاری‌ات

ای اشکِ «لا يـَـمـَسُّهُ إِلَّا الْمُـطَهَـّرُونَ»            خونـابه‌های ریخـته از زخـم کاری‌ات!

تـیغ عـلی غـلاف نـشـد وقـت اخـتـلاف            غرّید و ‌خطبه شد به دَم ذوالفـقـاری‌ات

کوثر شدی که یک‌تنه لشکـرکشی کنی            تکثیر شد در اشکِ عـلی بی‌شماری‌ات

وقف علی‌ست، دار و نداری که هست و نیست            ای رونـقِ طـوافِ نجـف بی‌مـزاری‌ات

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

چند ماه است که رنگ غم و ماتم دارد            خـنـدۀ فـاطـمـه را بیت عـلـی کم دارد

تا که پا می‌شود از بستر خود، می‌افتد            چون‌که جز دیدۀ تارش، قد خم هم دارد


آب شـد آب ولـی بـاز غــم حــیــدر را            بر تـمـامـیِ غـم خــویـش مــقـدم دارد

همۀ خانه بـهـم ریـخـته، یعـنی حـیـدر            تا ابـد، روضه درین بیت مکـرّم دارد

دردش انداخـتـه از فـایده مـرهـم‌ها را            شکوه از وضع بد فـاطمه، مرهم دارد

هر که آمد به عیادت، دل زهرا خون شد            بس که از مردم این شهر به دل غم دارد

می‌شود گریه و حسرت همۀ روز و شبش            محسنش را که در آغوش، مجسم دارد

قول داده به حسینش که به جای کفنش            جامـه‌ای با پـر زخـمی‌ش فـراهم دارد

: امتیاز

مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمد حسین رحیمیان نوع شعر : توسل وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

شرمنـده کردی بار دیگر نوکرت را            شـکـر خـدا دیـدم عـزای مـادرت را

روزم سیه گـردد اگر از من بگـیرند            خورشید لطفِ چشمِ ذرّه پـرورت را


من لکـۀ نـنگ تـوأم، هر جا شنـیـدی            نـام مـرا انـداخـتی پـائـیـن سـرت را

از بس که هسـتم روسـیه حتی ندارم            آقای من حکـم سـیـاهی لـشکـرت را

ای آیــۀ امـن یــجـیـب بـی‌پــنــاهــان            دریـاب این دلـدادگـان مضـطرت را

آواره‌ام روضـه به روضه فـاطـمـیـه            تا که ببـیـنم روی زهـرا منـظرت را

ای وای از سـنـگـیـنـی بــار گـنـاهـم            نشـنـیـده‌ام یک بار مـادر مـادرت را

آقــا ســرِ مــادر چـه آورد آتــش در            که سالها سـوزانده از پـا تا سرت را

: امتیاز

مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : سیدامیرحسین موسوی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

خـبـر هـجـر تـو از مـأذنـه تـا مـی‌آیـد            بوی اشک است که از سجدۀ ما می‌آید

چِـقَـدَر آه کـشـیـدی، نـشـنـیـدیـم تـو را            اشـک بـر گـونـۀ ایـن نـاشـنـوا می‌آیـد


تا که پروانه پرش سوخت به عاشق فهماند            وصـل دلـبـر فـقـط از راه فـنـا می‌آیـد

مدعی نیست کسی که به تکامل برسد            فـقـط از شـیـشـۀ کـم آب صـدا مـی‌آیـد

خوش ‌به‌حالم که فقط ظرف مرا می‌شکند            مـیـل لـیـلـی‌ست اگـر گـاه بـلا مـی‌آیـد

نه به چلّه‌ست نه صحرا، اگر عاشق باشیم            یار، خـود، سـرزده تا خـانۀ ما می‌آیـد

یا اَبـانـا! فـقـط ایـن‌بار بـغـل کن ما را            وا کن آغوش خودت را که گدا می‌آید

در دل سختی و غم ذکر نجاتم زهراست            حـال مـن با دم یـا فـاطـمـه جـا می‌آیـد

بعد از آن ضربۀ سنگین لگد، آه، چه شد؟!            پشت در جای عـلی، فضه چرا می‌آید

: امتیاز

مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

بیا بیا گـل زهـرا! عـزای مـادر توست            صفای فاطـمیه از صفـای مادر توست

اگر که سـائـلـم و نـوکـر هـمیـشـگـی‌ام            فقط به خاطر لطف و عطای مادر توست


تمـام عـزّت شیـعـه رحـین منّت اوست            تـمـام زنـدگی مـا فــدای مـادر تـوسـت

قسم به مادر و آن احـتجاج حـیدری‌اش            دوام خـدمـت ما با دعـای مـادر توست

ز نـور چـادر او ما هـمـه مـسـلـمـانـیـم            که اصل طینت ما خاک پای مادر توست

بیا که با تن خونین، هنوز منتظر است            که انـتـقـام تو تـنهـا دوای مـادر توست

: امتیاز

مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمدجواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

گـرچه فـقـط بـی‌آبـرویی کـرده‌ام، باز            مولای من لطـفی کن و دورم نـیـنـداز

عُـمـْر مرا وقـف ابـاصـالـح نـوشـتـنـد            در به درت بـودم گل نرگـس از آغاز


سائل رسیده! تشنۀ احسان و جود است            دریـای لـطـفـت را نـمـا ای یار ابراز

ظرف دلـم محـبوس دنـیا شد ولی باز            با یک دعـایت می‌شـود قـفـل دلـم بـاز

خالی‌ست دستانم، چه سازم در قیامت            بی‌تـوشۀ اعـمـالِ صالـح، بی پس‌انداز

دارایی‌ام اشک است، شاید این عنایت            سـازد مـرا در دیـدۀ زهـرا سـرافـراز

روضه بخوان از ماجـرای داغ مـادر            از قتل محسن، پشت در، ای مَحرمِ راز

آخـر چه آمد بـر سـرِ زهـرا که دیگر            با بـال زخـمی بود تـنهـا فکـر پـرواز

: امتیاز

مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : غزل

تصویر هجرِ دلدار، از چشم تر نرفته            در ساغـرِ دلم جز، خـون‌ِ جگـر نرفته

یوسف رسید و یعقوب، هر روز گریه می‌کرد            داغ پـسـر هـنـوز از، ذهـنِ پـدر نرفته


درکِ حضورت ای نور! در ترکِ خوابِ صبح است            پس باخت داده هر کس، سویِ سحر نرفته

اشکِ دم سحرگاه، از واجباتِ وصل است            هرگز کسی به معراج، بی‌بال و پر نرفته

مـال مرا بـگـیـرید، حـال مرا نگـیـرید            آن‌ دل که با تو خوش بود، دنبال زر نرفته

پیری به پای معشوق، تضمین هر جوانی‌ست            عاشق شکسته امّا، عمرش هدر نرفته

بـخـتی سـیـاه دارم، کـوهی گـنـاه دارم            از دست من چگونه، صبر تو سر نرفته؟!

ترک ثـواب کـردم، خیلی خراب کردم            دریاب این گـدا را، تا سمت شر نرفته

بیچارۀ غمت را، چاره به جز نجف نیست            بیچاره‌تر کسی که، رفت و دگر نرفته

ما بی‌تو نا نداریم، برگرد؛ جانِ زهـرا            این خستگی کماکان، از تن به در نرفته

حسی عجیب دارد؛ دفـنی غریب دارد            زهـرا بدون حـیدر، هرگـز سفر نرفته

هنگام غسل، شب شد؛ حیدر که جان به لب شد            این زخم‌ها که تازه‌ست، حتّی اثر نرفته

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها قبل از شهادت

شاعر : سیده فرشته حسینی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

دلم می‌خواست با من تا قیامت هم‌نشین باشی            در این نُه سالِ شیرین، ساکن خُلد برین باشی

خدا ما را به عقد هم درآورد و پدر می‌گفت            برایت بهترین باشم؛ برایم بهترین باشی


مبادا بعد من چشم تو بارانی شود یک‌دم!            مبادا بعد من یک‌لحظه هم اندوهگین باشی!

الـهـی که برای تو بـمـیرم تا نـبـیـنم من            که در شهر پیمبر سال‌ها خانه‌نشین باشی

مگر جز اهل‌بیت او را نمانده مؤمنی دیگر            که تو تنها در این خانه؛ امیرالمؤمنین باشی

به دستت می‌سپارم کـودکان داغدارم را            که بعد از من برای کودکانم هم معین باشی

خداحافظ! خداحافـظ! فـدای گریه‌های تو            زمین خوردم که نگذارم تو بر روی زمین باشی

: امتیاز